پست جدید بعد از مدتی طولانی
سلام به دوستای عزیز نی نی وبلاگی مابالاخره اومدیم نمیدونم چرا دل و دماغ نوشتن و پست گذاشتن رو نداشتم دیگه امروز تصمیم گرفتم تنبلی رو کنار بزارم و پست جدید بزارم دست همگیتون درد نکنه بهمون سر میزدین و جویای احوالمون بودین عزیزای من شرمنده نظراتتون رو بدون جواب گذاشتم سر فرصت به تک تک نظراتتون جواب مبدم این چند وقتی که نبودیم کلی اتفاقات برامون افتاد تولد اسما جونی ،عروسی آبجی جونم ، فوت مادر بزرگ نرجس (زن عمو بابای آریا ) ، سفر به مشهد ، عروسی دختر دایی من و....کلی عکس دارم برات بزارم اول از همه بریم سراغ عروسی خاله ومقدمات اولیه ی عروسی
یه هفته قبل از جشن عقدکنان خاله محبوب رفتیم خونه مادر جون برای کمک های اولیه ی عروسی، خرید لباس عروس ، نوشتن کارت های دعوت و....چون مامان اینا دوست نداشتن که توی تالار جشن بگیرن کلی کار رو سرمون ریخته بود قرار شدتوی کوچه جشن بگیرن تهیه غذا خودش دنیایی از کار بود خدا رو شکر به خوبی و خوشی کارها تموم شد.
بریم سراغ عکسها
قبل از اینکه بریم رشت یه سر به لنگرود ، لاهیجان ، آستانه زدیم که شاید لباس خوبی پیدا کردیم .آستانه بودیم که شما چشمت به تفنگی خورد که خیلی وقت پیش دنبالش بودیم و نمیتونستیم پیدا کنیم و اونجا برات خریدیمش
اینجام موندیم واسه ناهار زیر پل سفید رود مادر جون واسمون پلو استامبولی درست کرده بود دستش درد نکنه خیلی چسبید .من واست 2 دست لباس ورداشته بودم یکی راحتی و یکی که تو تنت بود راحتی که تو را اذیت نشی ولی اول بسم الله توی گوشی خاله نگاه کردی هرچی خاله ومن بهت گفتیم آریا توی ماشین گوشی نگاه نکن حالت بهم میخوره حرف گوش ندادی و آخرشم حالت بهم خورد نزدیکای شلمان بودیم .اینجام میبینی که پات شلوار نیست شلوار لی تو در آوردیم تا موقع ناهار خوردن اذیت نشی
اینجام پاساژ امیر رشته معدن لباس عروس
اینجا هم بازار خواهر امام رشته
از ساعت 10 صبح بازار بودیم تا 10 شب خاله لباسشو خرید حالا نوبت لباس من شد کلی گشتیم سایز من اصولا لباس بد پیدا میشه نیست که خیلی لاغریم خخخخخخ اون روز کلی خوش گذشت به هممون خیلی هم خسته شده بودیم .
چند روز بعدش هم رفتیم واسه شما و بابا جون لباس بخریم از رودسر
آریا جون توی اتاق پرو لباس
الهی مامان فدات شم چقدر بهت میاد کت و شلوار ،الهی زنده باشم تا دامادیت رو ببینم.
تو پست بعدی عکسهای جشن و مشهدوتولد اسما جونو براتون میزارم