آریا جونیآریا جونی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
یکی شدن مامان وبابایکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
تولد بابا جونیتولد بابا جونی، تا این لحظه: 43 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
تولد مامانیتولد مامانی، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

در مورد آقا آریا صفری

آغاز ماه رمضان

  آمد به سرای دل سی‌ روز شکیبایی هرگز نبود ماهی این سان همه زیبایی هر صبح سحر آید آیات سماواتی هر شام اذان گوید بر سفره مینایی حلول ماه مبارک رمضان مبارک باد ...
8 تير 1393

ییلاق جواهردشت 2

تو این عکس تازه رسیده بودیم ییلاق و شما با آقای راننده عکس انداختین. چیکار کنم از دستت که عاشق آبی اونجا هم دست از آب بازی بر نمیداری .   آریا و نقره عباس ...
26 خرداد 1393

گربه عمو جون

                        عمو جون یه گربه داره  که شناسنامه هم براش گرفتن  .بگم بهتون داستان این گربه ملوس رو، عمو اینا قبلا ها تو جم اطراف بوشهر زندگی میکردن .یه روز که توی خونه بودن دیدن که صدای میو میوی یه گربه کوچولو میاد . پیگیرش شدن دیدن یه گربه کوچولوی نازه که مامانش یادش رفته ببرتش. آوردنش  بهش غذا دادن .بعد کم کم مهر این گربه به دل خانواده عمو جون نشست و این گربه شد گربه خونگی .اسمش هم کوچولو هه ، کوچولو فقط سینه مرغ میخوره .برای تنوع هم عمو براش کنسرو غذای گربه ،جیگرمرغ  و ما...
26 خرداد 1393

بعد از 2 هفته غیبت ما اومدیم

سلام دوستان عزیز ما اومدیم. در طی این دو هفته کلی عکس و مطلب براتون آوردیم . پسرکم شرمنده که دیر وبت رو آپ کردم  عسلی 13 خرداد تولد مامانی بود .  14خرداد هم بابا جون یه مسافرت یک هفته ای رفت بوشهر پیش عمو اینا . من و شماهم کوله بارمون رو جمع کردیم ورفتیم خونه پدر جون اینا . تا وقتی که بابا برگرده اونجا موندیم .هر روز غروب هم مارو مجبور میکردی ببریمت پارک تا بازی کنی .   پنجشنبه 22 خرداد هم عروسی پسر دایی مامانی بود . فردای اون روز هم که جمعه بود، خانواده ما ، عمو وعمه جون رفتیم ییلاق جواهر دشت. شما هم که عاشق  ییلاقی،صبحش هوا خوب بود .من و شما وبابایی و مادر جون (مامان بابا) ر...
25 خرداد 1393