آریا جونیآریا جونی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
یکی شدن مامان وبابایکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
تولد بابا جونیتولد بابا جونی، تا این لحظه: 43 سال و 8 ماه سن داره
تولد مامانیتولد مامانی، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

در مورد آقا آریا صفری

فرهنگ لغت گل پسری

1393/12/10 17:26
نویسنده : بابا و مامان
253 بازدید
اشتراک گذاری

الهی مامان قربون حرف زدنت بشم که هنوزم بعضی از کلمات رو نمیتونی درست تلفظ کنی مثل :

آیش ..........آرش

آیزو .............آرزو

آیمان ............آرمان

کُشیدم........... کُشتم

پونبه انکول ..........پنبه الکل

خیلی جالمه........خیلی جالبه

بگینتون ....................بدمینتون

برگس فوتبال ............بسکتبال

هپی گُلزدِی ..............هپی برت دی

ماشین اُمه لَشِی قومِی.............ماشین مک کوئین

 

حالا یه سری دیگه هم هست که یادم نیست

چند وقت پیش حال مادر جون بد بود (مامان من ) براش از دکتر متخصص قلب نوبت گرفته بودیم صبح (بیمارستان شهید انصاری رودسر ) دکتر بیانی که بابا جونم مرخصی گرفت که با هم بریم ما هم باهاش رفتیم توی حیاط اداره وقتی بابا رفت گفت زودی برمیگردم شما شروع کردی به نق زدن که منم برم با همکارای بابا جون سلام علیک کنم زودی برگردم ماشاالله وقتی که شما میری  اداره همکارای بابا کاراشون رو ول میکنن تا با شما صحبت کنن سیستم اداره رو قشنگ بهم میزنی من هم نذاشتیم که بری گریه که با آقای حسین پور سلام علیک نکردم ( بابای محیا جون )صدات کل محوطه حیاط رو گرفته بود منم خیلی خجالت کشیدم تا اینکه بابا جون اومد و بهت اجازه داد خودت تنهایی، زودی بری سلام بگی برگردی الهی فدات شم خیلی خوشحال شدی دم در اشکاتو پاک کردی گفتی اگه اینجوری برم آبیوم مییه (آبروم میره ) خندهما هم زدیم زیر خنده ای فضول تو هو چه به این حرفها . حالا چند روز پیش اومدم یه بوس بهت بدم سرم خورد به سرت شمام یه کشیده ی آبدار نثارمون کردین و گفتی اینم بزار تو وبلاگ ای شیطون بلا قه قهه

پسندها (8)

نظرات (3)

ماریا
10 اسفند 93 18:19
امان از دست این کوشولوها
مامان فاطمه
11 اسفند 93 2:58
قربون حرف زدنت آریا جونیخدا بد نده مامان بهتر شده عزیزم.... بابا پسرت برای خودش مرد شده هاوای چرا زدت...بارن هم ببینه اینچنین بلایی سرش اومده منو میزنه ومیگه تو بدی
بابا و مامان
پاسخ
خدا نکنه خاله جون . آره مامان بهتره درگیر دکتریم دیگه . مرسی خاله جون شما بزرگ میبینین .نگو خواهر امان از دست این کوچولوها
مامان نیکان
21 اسفند 93 0:05
یعنی من عاشق حرف زدنهاتونم بلا به دور عزیزم.خب بذار بچم معاشرتش حالا که گل کرد بره جلو دیگه.چرا جلوشو میگیری مامان بد.توروخدا عقلو میبینی بذار تو وبلاگ ببخشیدا فوضولچه
بابا و مامان
پاسخ
سلام خاله فاطی جون کجایین شما دلمون تنگیده بود ببوس نیکانمو دیدی بچه های امروزی چه عقلی دارن