عكساي جديد كوهنودي پسري
یه روز دیگه که تو و بابا جون و داداش آرمان رفتین کوهنوردی منم که طبق معمول درگیر کارای مغازه ام ، جنابعالی هم که حسابی عادت کردین . هر وقت بابا از اداره میاد باید یه دوری بزنید هوا هم که عالیه جون میده بری تفریح .بیشتر روزها میرین ،چند روز پیش تصمیم گرفتین با دوست بابایی عمو محمود برین اطراف دو آب قرار شد که یه کوچولو استراحت کنین بعدش برین که خوابتون میبره و شب میشه منم از مغازه برگشتم تا در رو باز کردم از خواب بیدار شدی دیدی که شبه ، ناراحت شدی . میگی کی شب کرد چرا شب شد .منو بابا هم زدیم زیر خنده .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی