آریا جونیآریا جونی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
یکی شدن مامان وبابایکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
تولد بابا جونیتولد بابا جونی، تا این لحظه: 43 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
تولد مامانیتولد مامانی، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

در مورد آقا آریا صفری

چهارشنبه آخر سال

در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم چهارشنبه آخر سالتون مبارک   ...
25 اسفند 1394

برف سال 94

امسال برف تا دوآب بیشتر نیومد ومحلمون رو سفید نکرد ماهم تصمیم گرفتیم بریم بالا برای برف بازی کلی برف بازی کردیم دو سری منو شما وبابا رفتیم یه سری هم با عمو مسعود وخانوادش یه سری هم با عمو محمدرضا و عمو شایگان وخانواده هاشون کلی خوش گذشت (جای دوستان گلمون خالی ) اینم از آتیشمون ...
18 اسفند 1394

محل کار پدر بزرگ

پدر جون آریا صیاده ماهم یه روز تصمیم گرفتیم بریم محل کارش و قتی که تور ماهیگیری بالا اومد زیاد ماهی نگرفته بودن دوستای پدر جون یه چند تا ماهی بهت دادن وشمام که دل نداشتی ماهی ها جون بدن انداختیشون توی آب (قربون دل با رحم و محبتت برم) ((خسته نباشد پدر جونم ))   ...
18 اسفند 1394

جامونده 3

اینم از آرشیدا خانم خوشمل   ادامه عکسها در ادامه مطلب اینم از پرتقال ستاره ای (امسال بیشتر درختها از این پرتقال ها آورده بود .)   ...
18 اسفند 1394

حضور آریا در انتخابات

عسل من دیروز رو انتخابات خبرگان ونماینده مجلس بود .من هم سر صندوق شماره 29 خیاط محله بودم وشمام پیش مادر بزرگ (مامان بابا ) بودین و با مادر جون اومدین رای بدین وشمام رای خودتونو دادین آقای احمدیان وخانم نعمتی  زحمت کشیده بودن  یه سری لیست تایپ کرده بودن تا بچه کوچیکها هم رای بدن این ابتکار رو صندوق ما انجام داده بودن و امام جمعه چابکسر از این کار ما خوشش اومده بود وقراره به بچه های کوچیکی که رای داده بود جایزه بدن . بریم سراغ عکسهای اون روز اینم از امیر علی دوستت ...
9 اسفند 1394

جامونده از قبل

پسری سلام میخوام یه سری از عکسهای جامونده از شما رو تو طول این چند ماه برات بزارم . برای دیدن عکسها به ادامه مطلب سر بزنید اینجا رفته بودیم رودسر برای شما کت و شلوار بگیریم برای جشن خاله محبوب صبح روز جشن عقد خاله  جون رودسر میدان شهرداری تابستان 94 اداره بابا جون بعد از اداره رفتیم پارک تا شما بازی کنید . طلوع صبح تابستان 94 پشت خونه پدر بزرگ (بابای مامان) لنگرود مغازه اسباب بازی فروشی (رفته بودیم لباس عروس بخریم واسه خاله که شما تفنگ مورد علاقتو توی اسباب بازی فروشی پیدا کردیم وبابا جون برات خرید ...
3 اسفند 1394

عکس های تولد

اینم از عکسهایی که قولش رو داده بودم آریا و دوستای عزیزش حسام وشایان آریا ومادربزرگهای عزیزش اینم از ژله رولی کار خودمه ...
3 اسفند 1394

تولد 5 سالگیت

      سلام به گل پسری خودم، عزیز شرمنده دیر به دیر به وبت سر میزنم. مشغله زندگی وکار انرژی آدمو می گیره انشاالله در زندگیت موفق باشی پسر گلم امروز تولد 5 سالگیته چه زود گذشت. این 5 سال از بهترین دوران زندگی منو بابایی بود چون خدای مهربون مسئولیت بزرگ کردن و تربیت یه فرشته کوچولو رو بهمون داده امیدوارم خودش نگهدارت باشه .انشاالله دکتریتو ببینم پسر گلم هرروز که میگذره علاقه ما به تو بیشتر وبیشتر میشه با صحبت کردنات دل همه رو میبری ماشاالله مردی شدی .هر روز از خدای مهربون تشکر میکنم که فرزند سالم وصالحی به ما داده . مامانی شرمنده این هفته نتونستم برات جشن بگیرم چون زن عمو مریم...
16 بهمن 1394

یلدا

اندوهت را به برگها بسپار! واپسین روزهای پاییزت بخیر، دوست چهارفصل من! یلدایت پر از مهربانی باور به نور و روشنایی است که شام تیره از دل شب یلدا جشن مهر و روشنایی به ما هدیه می دهد یلداتون مبارک اگر میم مشکلات را برداریم زندگی شیرین میشه برایت هزاران یلدای شکلاتی آرزو دارم عمرتان طولانی ، قلبتان آفتابی ! دوستای عزیز وبلاگی یلداتون مبارک باشه ...
1 دی 1394