آریا جونیآریا جونی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
یکی شدن مامان وبابایکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
تولد بابا جونیتولد بابا جونی، تا این لحظه: 43 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
تولد مامانیتولد مامانی، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

در مورد آقا آریا صفری

عکسهای سپارده وتولد نگین جونی

وقتی به تونل رسیدیم فضا مون عوض شد و کلی جیغ و فریاد کردیم توی تونل     اینجام نزدیک جاده لیماست که برای ناهار موندیم رودخانه کاکرود که توی فصل زمستان پر آب می شه اینم از خونه روستایی که یکی از اتاقاشو کرایه کرده بودیم اینم از عکسهای زیبای منطقه سپارده عاشق موتور هستی گل پسرم دوستان بفرمایید گیلاس سوغاتی سپارده اینم  از تو...
13 مرداد 1394

12 روز بعد از آخرین پست

سلام به دوستان عزیزم امیدوارم همه سالم وسلامت باشین . شرمنده دوستای عزیز که نظراتتون دیر پاسخ دادم .ممنون که بهمون لطف داشتین و سرزدین . پسرم سلام. خودت بهتر میدونی توی این مدت به ما چی گذشته. مرگ نرجس جون ، مریضی پدر جون ( پدر مامان ) و یه سری از مسائل دیگه مارو حسابی کلافه و داغون کرده بود. خدا رو شکر کمی رو به را اومدیم . عزیزم توی یه هفته ای که خونه پدر جون بودیم هر روز کارت شده بود شنا توی دریا بابا جونم بیشتر وقتا کنار ساحل میدوه و ورزش میکنه چند روز پیش یه سگ پا کوتاه بابا رو گاز گرفت و بابا هم واکسن کزاز زد . توی این مدت یاد گرفتی سرویس که میری کار شستن خودت رو خودت انجام میدی و مردی ...
12 مرداد 1394

پست جدید

شرمنده عزیزان حتما به زودی پست جدید میزارم ببخش فاطی جون بهت قول دادم و نشد شاید فردا با یه پست جدید بیام
11 مرداد 1394

انا لله و انا الیه راجعون

خانواده صفری تسلیت   ................................................................................ خوابیدی بدون لالایی و قصه حالا آسوده بخواب بی درد و غصه دیگه کابوس زمستون نمی بینی توی خواب گلای حسرت نمی چینی   .............................................................................. شقایق بودی و دیری نماندی سرود زندگی را نیمه خواندی زدی برقی و خاکستر شدی تو عزیزان را به سوگ خود نشاندی .............................................................................. جوان نازنین در خاک رفتی از این دنیای غم غمناک رفتی ...
30 تير 1394

روزهای خوب در کنار دوستم محمد مهدی

سلام به دوستای گلمون امیدوارم که همگیتون خوب و سلامت باشین .ونماز و روزهاتون قبول باشه وسلام به پسر گلم عزیز مامان توی این هفته کلی بهش خوش گذشته ،محمد مهدی پسر دختر عموی بابا جون اومده بودن خونه مادر جونش که همسایمونن و یه چند روزی موندن کلی به شما ها خوش گذشت از صبح تا آخر وقت باهم بودین و کلی آتیش سوزوندین و بماند که چه اتفاقی برات پیش اومد . اینم از عکسهای گل پسرا محمد مهدی دوچرخه اش  رو هم آورده بود که با هم بازی کنین  ولی چون جایی نبود که شما بازی کنین بابا جون شما رو برد توی حیاط مسجد که هم آسفالته وهم از نظر امنیت جای خلوتیه ...
23 تير 1394

یک روز زیبای تابستانی و آبتنی

چهارشنبه صبح با زن عمو و مادر بزرگ و بابا جون رفتیم دو آب روز خیلی خوبی بود آریا بعد از آبتنی اینم از امیر رضا و امیر حسین  دو قلوهای دختر عموی بابا اینم از نگین طلا که با بابا جونش وپسر عمه هاش  امیر رضا و امیر حسین اومده بود یه دوری بزنن  که نگین جون پاش در رفت و افتاد توی آب ولباساش خیس شد خاله  قربونش بشم  آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آخه چرا ...........................؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا بعضی از انسانها نسبت به محیط اطرافشون بی مسئولیت اند اینا زباله هایی هست  که دور بر مون کنار رود...
23 تير 1394

شبهای قدر

خدایـــا باز هم مهمانی تو و شبهای قدر... گفتم دست خالی، زشت است مهمانی رفتن!! دست پُر آمده ام دستی پُر از گنـاه چشمی پُر از امیـد بمانم یا برگردم ؟!؟؟؟؟   الهی ،  مشتی خاک را چه شاید و از او چه برآید و با او چه باید؟ غیر تو ، کسی را ندارم با کوله باری از گناه ، دلی به تنگ آمده از نفس اماره ، صورتی خجل و دستی خالی ، لیک به امید رحمتت به در خانه ات می آیم پس ای ستارالعیوب ، یا علام الغیوب و یا غفارالذنوب دستم بگیر یا ارحم الراحمین التماس دعا   ...
15 تير 1394

افطاری (آستانه اسرفیه )

پنجشنبه ساعت 4 با مادر جون ،خاله و همسایه های محله قدیمی مون  برای افطاری رفتیم آستانه اشرفیه خیلی خوش گذشت 3 تا مینی بوس بودیم اینم از عکسای اون شب   این هم جایزه پسریم که با خاله جون رفتی (چادر معرفت ) که توی حیاط حرم بود اونجا بچه ها هر چی که بلد بودن انجام میدادن و جایزه میگرفتن مثلا (قرآن می خوندن ، نقاشی می کشیدن ، شعر می خوندن و....)که شما یه نقاشی خوشکل که یه آدم تپل مپل بود کشیدی و یه شعر که مادر جون بهت یاد داده ( بچه زرنگش خوبه ) رو خوندی و این جایزه رو گرفتی . وقتی جایزه رو بهت دادن گفتی این چیه من تفنگ آب پاش می خوام حاج آقاهه گفت تفنگ نداریم که تو گفتی اینو نمیخوام. بعد یو...
15 تير 1394

بدون عنوان

موهات بلند شده بود سه شنبه هفته گذشته   بردیمت آرایشگاه وموهاتو  کوتاش کردیم خیلی خوب شد خنک شدی عزیزم اینم از جایزه آریا جون که تو مسابقه مادران عکاس (سایت نی نی عکس )برنده شده بود جایزه اش سه شنبه 2 تیر به دستمون رسید .پسرم کلی ذوق کرده  بهش میگم آریا دوربین تو بهتره یادوربین بابا میگه دوربین بابا جون چون حرفه ایه دوربین بابا رو میدین به من؟؟؟؟ دوستان بفرماید تمشک جنگلی با گُلپر  (بابا جون با عمو مسعود رفته بودن جنگل و کندن ) جاتون خالی خیلی خوشمزه بود. یه روز گرم تابستان و آبتنی تو استخر آریا جون (منو بابا...
9 تير 1394