جشن عقد خاله جونی
این عکسها رو صبح روز جشن بابا جون از شما گرفته من از ساعت 5 صبح با خاله رفته بودم آرایشگاه
اینم از عکسهای داماد کوچولوی من
اینجا داشتن گوسفند رو زیر پای عروس و داماد قربونی میکردن و شما از این موضوع ناراحت وگفتی مامان با سنگ میزنم سر مرده رو میشکونم چرا گوسفند بیچاره رو کشت
امیر علی جون وآریاجونی
اینم از کارت دعوت ها بادست خط بابا جون
فردای عروسی مشغول تمیزی وکارهای بعد عروسی بودیم که خبر بدی رو بهمون دادن که زن عمو فوت کرده اصلا باورش سخت بود چون روز عروسی حالش خوب بود من که باورم نمیشد زنگ زدم به یکی از همسایه هامون و ازش پرسیدم که اون هم تایید کرد .وما اومدیم خیاط محله
خدا بیامرزدش هنوز 50 روز از فوت نرجس نگذشته بود که دوباره عزادار شدیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی