آریا جونیآریا جونی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
یکی شدن مامان وبابایکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
تولد بابا جونیتولد بابا جونی، تا این لحظه: 43 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
تولد مامانیتولد مامانی، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

در مورد آقا آریا صفری

عکسهای گل پسری

سلام دوستان امیدواروم همتون خوب و خوش باشید . اول از همه یه خبر خوب دارم ما سه شنبه داریم میریم پابوس امام رضا یعنی دعا های من مستجاب شده الان13 ساله که نرفتم مرقدش روز تولدش خواستم و دعاهای منو بی جواب نذاشت آریا هم خیلی خوشحاله ولی حیف که بابا جونی داره باهامون نمیاد آخه مرخصی نداره منو آریا و مامان جونم و خاله و شوهر خاله جون داریم میریم برای همتون دعا میکنم که هر چی از خدا بخواین بهتون بده میریم سر عکسهای گل پسری پسرم ذوق زده شده دوشنبه شب رفته بودیم شام بیرون برای شماساندویج مرغ سفارش دادم که طبق معمول نخوردیش نمیدونم چرا از گوشت ومرغ و ماهی بدت اومده بعدشم...
27 مهر 1393

عید برهمگی مبارک

  چون نامه ی اعمال مـرا پـیـچیدند / بردند به میزان عمل سنجیدند بیش از همه کس گناه ما بود ولی / آن را به محبت علی بخشیدند عید غدیر خم مبارک   ...
20 مهر 1393

.....................

اینجا بهم گفتی مامان پیش در میمونم ازم عکس بگیر اینجا بهت گفتم مامان به قارچها دست نزنی دستت سمی میشه بعد بهم میگی لگدش کنم پام سمی میشه   ای لوس مثلا داری ماهی میگیری تو این هوای سرد یخ نمیکنی تو آبی عزیزم فدات بشم که تو خواب داری غذا میخوری دست بابایی درد نکنه راستی تازگی یاد گرفتی سر غذا سوال میکنی این غذا رو کی درست کرده ویا کی وسایل غذا رو خریده که از خودش تشکر کنی ...
20 مهر 1393

از شیطنتهای جدید آریا جونی

    تازه صبح خونه رو تمیز کرده بودم نگاه کنید وای خدای من اینم از آثار پیکاسو کوچولوی من آخه پسر دسته مبل جای نقاشیه پسری تو کمد رخت خوابها (خونه زن عمو اینا ) امروز با مادر جونی (مامان بابا) رفتیم یه دوری بزنیم که نزدیک رودخانه شدی پاچه شلوارتو زدی بالا که بری تو آب ای شیطون بلا بقیه عکسها رو هم توی پست بعدی برات میزارم ...
20 مهر 1393

ســــــــــــــیل

چندشب پیش یه بارون عجیبی بارید و کوچه مون تبدیل به رودخونه شده بود این عکسها واسه فردای اون روزه ببینید کوچمون داغون شده آسفالتش همه کنده شده ...
16 مهر 1393

این چند وقتی که نبودیم چگونه گذشت

سلام دوستان عزیز امیدوارم که همگیتون خوب و سر حال باشید . شرمنده که این چند وقت نبودیم و به وبتون کم سر زدیم درگیر تدارکات عقد خواهری ودعوتیش بودیم . بعدش هم که ثبت نام ورودیهای جدید پیام نور بود حسابی سرم شلوغ شده بود  بعد از اونم  که آریا جون ومن مریض شدیم خلاصه گهه گداری  فقط وقت کردم بیام ونظراتتون، رو که لطف کرده بودید گذاشته بودین تایید کنم . از همگیتون ممنون راستی مامانهای مهربون ارسطو جونی و نیکان عزیزم شرمنده نمیدونم چرا نمیشه براتون نظر گذاشت امان از این بلاگفا    آریا جونی هم این چند وقته که اصلا نباید رنگ غذا ببینه  از ...
5 مهر 1393

عقد خاله جونی

سلام دوستان اومدم بگم که  فردا شب عقد خواهریمه خیلی خوشحالم انشاالله که خوشبخت بشه و شرمنده نمیتونم زیاد مطلب بذارم کار زیاد داریم فعلا بای ...
26 شهريور 1393