آریا جونیآریا جونی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
یکی شدن مامان وبابایکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
تولد بابا جونیتولد بابا جونی، تا این لحظه: 43 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
تولد مامانیتولد مامانی، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

در مورد آقا آریا صفری

چهارشنبه سوری

چهار شنبه سوری مبارک   بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم ایرانیان شب سرد را به آتش می کشند به امید روزهای گرم و نیک بهارتان همچون آتش اهورایی چهار شنبه سوریتان خجسته و نکو آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش و پریدن از روی آن به استقبال نوروز می رویم سرخی تو از من ، زردی من از تو جشن باستانی چهارشنبه سوری مبارک ...
26 اسفند 1393

عكساي جديد كوهنودي پسري

یه روز دیگه که تو و بابا جون و داداش آرمان رفتین کوهنوردی منم که طبق معمول درگیر کارای مغازه ام ، جنابعالی هم که حسابی عادت کردین . هر وقت بابا از اداره میاد باید یه دوری بزنید هوا هم که عالیه جون میده بری تفریح  .بیشتر روزها میرین ،چند روز پیش تصمیم گرفتین با دوست بابایی عمو محمود برین  اطراف دو آب  قرار شد که یه کوچولو استراحت کنین بعدش برین که خوابتون میبره و شب میشه منم از مغازه برگشتم تا در رو باز کردم از خواب بیدار شدی دیدی که شبه ، ناراحت شدی . میگی کی شب کرد  چرا شب شد .منو بابا هم زدیم زیر خنده .   ...
23 اسفند 1393

خونه تکونی و مریضی گل پسر

مامانی نگاه کن چه بلایی به سر خودت آوردی اسپری رنگ رو به جایی که به گاز بزنی زدی روی موهات ای خدا قربون چشمات بشم من که گریه کردن گریه ات واسه ی این بود که میخواستم موهات رو یه خرده با قیچی رو به راه بیارم تو هم دوست نداشتی موهاتو کوتاه کنی   اینم از شاهکار پسری مامان رفتم حموم  رو جرمگیر بزنم هنوز چیزی نگذشته بود  که با صدای گریه جنابعالی متوجه شدم که چه دسته گلی به آب دادی گریه میکردی مامانی شکوندم جارو برقی رو منو نکشیا ، منم خیلی ریلکس  گفتم عیبی نداره چرا گریه میکنی خلاصه با حرف من  آروم شدی .وقتی بابا از اداره...
18 اسفند 1393

عکس

  این عکسها رو پنجشنبه وقتی رفته بودیم خونه مادر جون گرفتیم (دریا ی پشت خونه مادر جون اینا ) این خوشمل خانم نگین عسلی ماهه آریا و دوربین شکاری جدیدش  که سوغاتی باباست که از تهران براش گرفته آریا و محمد مسیح جون آریا و محمد مهدی جون پسری در حال بنزین زدن پسری روزی که برای کمک به عمو شایگان اینا رفته بودیم بعد از خستگی کار و گرفتن دوش آب گرم ...
10 اسفند 1393

فرهنگ لغت گل پسری

الهی مامان قربون حرف زدنت بشم که هنوزم بعضی از کلمات رو نمیتونی درست تلفظ کنی مثل : آیش ..........آرش آیزو .............آرزو آیمان ............آرمان کُشیدم........... کُشتم پونبه انکول ..........پنبه الکل خیلی جالمه........خیلی جالبه بگینتون ....................بدمینتون برگس فوتبال ............بسکتبال هپی گُلزدِی ..............هپی برت دی ماشین اُمه لَشِی قومِی.............ماشین مک کوئین   حالا یه سری دیگه هم هست که یادم نیست چند وقت پیش حال مادر جون بد بود (مامان من ) براش از دکتر متخصص قلب نوبت گرفته بودیم صبح (بیمارستان شهید انصاری رودسر ...
10 اسفند 1393

ولنتاین

  آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت ، عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت . روز ولنتاین مبارک   ...
25 بهمن 1393

عکس از تولد گل پسری

چه قدر این 4 سال زود گذشت پسرم 4 ساگیت مبارک باشه  انشاالله جشن 120 سالگیت امیدوارم به درجات بالایی توی زندگیت برسی هیچ وقت غم روزگار رو نبینی دعای ما همیشه و هر کجا پشتته پسرکم . تولد 4 سالگیت روز پنجشنبه ۱۶ بهمن بود . که با حضور خانوادهای  عمو مسعود ،عمه گلی ،عمو رضا البته خود عمو حضور نداشت ،خاله ، بابابزرگ و مادر جون ،و زن عموی بابا برگزار شد . اون جوری که برنامه داشتم نشد و خیلی خوب بود به همه خوش گذشت مخصوصاً شما تم تولدتم  مک کوئین  (اومه لشی قومه ) *تکه کلام آریا برای گفتن ماشین مک کوئین *به سفارش خود شما بود ولی کلی دنبال ظرف و لیوانش گشتم نتونستم پیدا کنم مجبور شدم از ظرف و لیوان سفی...
25 بهمن 1393