آریا جونیآریا جونی، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
یکی شدن مامان وبابایکی شدن مامان وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
تولد بابا جونیتولد بابا جونی، تا این لحظه: 43 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
تولد مامانیتولد مامانی، تا این لحظه: 32 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

در مورد آقا آریا صفری

یادش بخیر

اینجا تازه از بیمارستان مرخص شده بودیم (خانه مادر جونی ) بعد از یک هفته نافت افتاد چند ماه بعد اینجا بعد ازتزریق واکسنته که به پات یخ بستم با باند(واکسن 4 ماهگی ) اینجا خونه مادر جونه داشیم آماده میشدیم یه سر به خونه قبلی (خونه پدری، بابابزرگ )بزنیم     خواب  بعد از مراسم جشن دنودنی آریا خان  قربون اون خنده قشنگت بشم اردوگاه شهید باهنر رودسر که  3 نفری رفتیم منو ،بابا و شما خستگی از کوه نوردی (تابستان 92) پسر عشق پستونکم آریا یی و مادر جون با لباس محلی (قاسم آبادی ) ...
25 بهمن 1393

تولد 4 ساگیت مبارک پسرکم

تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا وجود پاکت اومد تو جمع و خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این روز و تو این ماه از آسمون فرستاد خدا ۱ ماه زیبا   هرسال وقتي.....(16 بهمن)......می شه هزاران شهاب به سمت زمين هجوم مياوردن از خودم مي پرسيدم چه اتفاقي افتاده که آسمونيا ميخوان خودشونو به زمين برسونن؟ .... و امسال فهميدم اونا به پيشواز حضور مسافري ميان که زمينو با گامهاي مهربونش نوازش کرد تا سفرشو از خودش به خدا شروع کنه .... تولدت مبارک   یه کیک خیلی خوش طعم/با چندتا شمع روشن یکی به نیت تو/یکی ازطرف من ...
15 بهمن 1393

تولد آرشیدا کوچولو

دیروز بچه دختر عمه من به دنیا اومد ما هم برای ملاقات رفتیم که شما کلی اصرار داشتی که حتما باید بیای بالا و نی نی رو ببینی که آخر هم موفق شدی بهاره جان قدم نو رسیدت مبارک باشه امیدواریم با قدم‌های فرشته ی کوچولو تازه به زمین آمده، زندگی‌تان سرشار از سلامتی، برکت، شادی گردد.  قدم نو رسیده مبارک عزیزم ...
15 بهمن 1393

هلویا (هیولا)

پسری یه چند وقتیه که دوباره عادت کردی با من میای مغازه دیگه پیش مادر جونیت نمیمونی و تازگی  میگی مامانی دلم برات تنگ شده منو بغل میکنی در روز 30 / 20بار این کارو تکرار میکنی امروز که تو مغازه بودی ازم کاغذ و خودکار خواستی منم بهت دادم بعد از چنددقیقه یه نقاشی قشنگ بدون کمک من کشیدی و بعد میگی مامان نیگاه کن هلویا کشیدم قربون اون هلویا گفتنت بشم من   اینم هلویات در حال تماشای سریال شبکه 3 دیروز میگفتی مامان اون فیلمه اسمش چیه که توش مهدی فیهمند بازی میکنه  آخه بچه تو رو چه به این برنامه ها این عکس هم خودت از خودت انداختی امان از دست تو گوشی که دستت بیاد تمام شد راستی پسری ،عمو مسعود اینا اوم...
24 دی 1393

بدون عنوان

سلام به گل پسر خودم شرمنده مامانی وقت نشد به خدا که بیام و وبت رو آپدیت کنم تو این مدت عمو جونیات اومده بودن پیشمون - زمستان اومد - تولد امیر علی جون شد وکلی اتفاقات مختلف رخ داد حالا بریم سراغ عکسها   اینجا رفته بودیم خونه نگین جون اینجا با عمو مسعودوعمه جون اینارفتیم بستنی نعمت رامسر، یه سری به شوهر عمه جونتم زدیم این عکسها هم یه شب دیگست که با خانواده عمو محمدرضا و عمو مسعود رفتیم شقایق ذرت پکزیکی (مکزیکی ) بخوریم تو هم که عاشق ذرت پکزیکی الهی قربون حرف زدنت بشم من بعد یه پیشنهاد دادی که بریم رو پل هوایی ذرت بخوریم و همه رو مجب...
9 دی 1393

سلام با کلی تاخیر

سلام به دوستای گلم شرمنده که دیر اومدم یلداتون با تاخیر مبارک انشاالله زمستان خوب وخوشی رو پشت سر بگذرونید .دلمون واسه همتون تنگ شده بود. نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست / گوش کن نبض دلم ، زمزمه اش با تو یکیست . . . رفاقت مثل آدم برفی میمونه ، درست کردنش راحت اما نگه داشتنش سخت ! . . . . . . زمستون رسید ، سردت شد خبرم کن بیام برات بسوزم   ...
9 دی 1393